پیوستگان و رهاكنندگان امام حسین علیهالسلام
محمد على چنارانى
گروه تاریخ اسلام بنیاد پژوهشهاى اسلامى
پیش سخن
عاشوراى حسینى، پیامها و آموزههاى فراوانى دارد. از این رو، در همه روزهاى سال به ویژه در ایام محرم باید به درس آموزى از مكتب زنده و پویاى امام حسین علیهالسلام پرداخت، زیرا این نهضت بزرگ و سازنده از چنان ژرفایى برخوردار است كه مىتواند براى تمام انسانها و در همه زمانها به عنوان الگویى ماندگار راهگشا باشد.
بدین سان، در بخش نخست این نوشتار به معرفى اجمالى تنى چند از افرادى كه توانستهاند خود را در شمار انسانهاى جاودان و ابدى قرار دهند پرداختهایم. در بخش دوم نیز از شخصیتهایى یاد كردهایم كه از این سعادت محروم ماندهاند.
پیوستگان
كربلا كانون تحول، دگرگونى و رسیدن به سعادت جاودان بود. حتى براى آنان كه پیشینه درخشانى نداشتند، اما با لطف پروردگار و تصمیم جِدّى، فرجام نیك را از همراهى با سیدالشهداء به دست آوردند و خون خویش را با خون پاكان و اولیاى الهى درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند، كه به گونهاى خلاصه به معرفى برخى از آنان مىپردازیم:
1ـ حرّبن یزید ریاحى. حُر سرآمد دگرگونشدگان است. گر چه وى راه را بر امام حسین علیهالسلام بست و مانع حركت آن حضرت به سوى كوفه گردید، اما صبح عاشورا چون از تصمیم عمر بن سعد در جنگ با امام حسین علیهالسلام اطمینان یافت به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه كوفیان خارج شد و به امام پیوست. پس از پذیرش توبه وى از سوى آن حضرت، به میدان بازگشت و پس از نصیحت كردن شامیان، با آنان جنگید تا اینكه در ركاب سرور شهیدان به فیض شهادت نایل آمد(1).
مرحوم شهید مطهرى درباره دلیل تغییر روحیه حرّ بن یزید مىنویسد:
«گفته شده كه یك علت اینكه «حرّ» به سیدالشهدا علیهالسلام گروید این است كه مدت زیادى همراه حضرت بود و از نزدیك او را مىشناخت.»(2)
2ـ على فرزند حرّ. او نیز با جدا شدن پدرش از سپاه كوفه، از منافقان جدا شد، و همراه پدر به امام حسین علیهالسلام پیوست، و چون نزدیك آن حضرت رسید، از اسب پیاده شد و زمین ادب بوسید.
امام پرسید: اى جوان تو كیستى؟
گفت: من على پسر حرّ ریاحى مىباشم، آمدهام تا جان خود را در راه شما نثار كنم!
آن حضرت براى او دعا كرد. هنگامى كه اجازه نبرد یافت، وارد میدان گردید در حالى كه رجز و شعر مىخواند. با همان حال جنگید، تا اینكه به فیض شهادت رسید(3).
3ـ زهیر بن قین. زهیر از شخصیتهاى برجسته كوفه بود كه روز عاشورا در ركاب امام به شهادت رسید. وى ابتدا از هواداران عثمان بود، اما ناچار گردید در یكى از منزلگاهها فرود آید. امام او را به همراهى خود فرا خواند، ابتدا علاقه چندانى به همكارى نداشت، اما همسرش او را تشویق كرد تا نزد پسر پیامبر صلىاللهعلیهوآله برود. همسرش نیز همراه او آمد. سخنان امام آتشى در دل زهیر برافروخت، چنان كه از یاران فداكار آن حضرت گردید و در كنار امام به شهادت رسید(4).
4ـ ابوالحتوف و سعد. این دو شخصیت كه فرزندان حرث هستند، از پیوستگان به امام یاد شدهاند، و گویند: این دو برادر هر چند كه سابقه درخشانى نداشتند و در سپاه كوفه براى جنگیدن با امام آمدند، هنگامى كه تنهایى آن حضرت را دیدند و نداى «هل من ناصر ینصرنى» و گریه اهل بیت علیهمالسلام را شنیدند، دگرگون شده، به سوى امام روى آوردند و در صحنه پیكار با كوفیان جنگیدند، تا اینكه سرانجام به شهادت رسیدند(5).
5ـ شبیب كلابى. وى در شمار تابعان و از یاران على علیهالسلام بود. او، كه مردى دلیر و رزمنده به ویژه در میدانهاى جنگ صفین بود، با مسلم بن عقیل در كوفه بیعت كرد، اما پس از شهادت مسلم همراه سپاه كوفه به كربلا آمد، و تا شب نهم محرم در اردوى كوفیان بود، اما هنگامى كه در عصر روز نهم شمر نامه ابن زیاد را به عمر سعد داد و گفت: باید كار حسین علیهالسلام را یكسره كند، شبیب دانست كه كار به كشتن امام مىانجامد. از این رو، بسیار ناراحت و افسرده خاطر شد. و در تاریكى شب دهم خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به فیض شهادت نایل آمد(6).
6ـ مصعب بن یزید، برادر حر. مصعب پس از شهادت حر و پسرش على و غلامش غرّه كه همگى در سپاه كوفه بودند، از كوفیان جدا شدند، و یكى پس از دیگرى به شهادت رسیدند(7).
7ـ غرّه. او غلام حرّ بن یزید ریاحى بود. پس از شهادت اربابش عنان صبر از كف بداد، و با چشمانى گریان بر كوفیان تاخت و گروهى را كشت. آن گاه نزد امام بازگشت و گفت:
اى پسر رسول خدا گستاخى كردم، مرا معذور دار؛ زیرا هنوز آداب و رسوم جنگیدن را خوب نمىدانم. امروز مىخواهم اجازه دهى كه جان خود را در قدمت نثار كنم، تا فردا در عرصه محشر بر خواجگان افتخار نمایم.
امام نیز به وى اجازه داد. او با شور و نشاط فراوان به میدان رفت، تا اینكه پس از جنگیدن به شهادت رسید(8).
8ـ بكر تمیمى. وى مردى دلیر و نیرومند بود كه همراه سپاه كوفه براى جنگیدن با امام به كربلا آمد، اما هنگامى كه از نزدیك ماجرا را دید و بررسى كرد حقیقت را دریافت. از كوفیان جدا شد و به یاران امام پیوست، تا اینكه در روز عاشورا به شهادت رسید(9).
9ـ جابر بن حجاج. وى غلام عامر بن نهشل تیمى، و یكى از دلیران عرب و رزمندگان كوفه بود. وى با مسلم بن عقیل بیعت كرد، ولى پس از درماندگى مسلم، از ترس پنهان شد و به سختى زندگى مىكرد و جرئت اظهار وجود نداشت؛ زیرا این افراد به محض اینكه شناخته مىشدند، به جرم تشیع و همكارى با مسلم محكوم به مرگ مىگردیدند.
از این رو، هنگامى كه شنید امام به كربلا آمده و سپاه كوفه به سوى كربلا حركت مىكند، همراه آنان به كربلا آمد و بىدرنگ خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به شهادت رسید(10).
10ـ جوین بن مالك تمیمى. جوین در شجاعت، زیركى و مردانگى، یگانه روزگار خود بود و از شیعیان و پیروان اهل بیت علیهمالسلام به شمار مىرفت. او همراه سپاه كوفه به كربلا آمد.
هنگامى كه رفتار و برخورد پسر سعد را با امام از نزدیك مشاهده كرد، دریافت كه پسر سعد شرایط امام را نمىپذیرد و از رفتن آن حضرت جلوگیرى مىنماید، و با آن بزرگوار با خشونت رفتار مىكند، شبانه همراه گروهى از افراد قبیله خود به امام حسین علیهالسلام پیوست و آن حضرت را یارى نمود، تا اینكه در ركاب آن بزرگوار همگى به شهادت رسیدند(11).
11ـ حارث بن امرءالقیس كندى. وى مردى بسیار توانا بود، به گونهاى كه او را از قهرمانان عرب شمردهاند. حارث در تیراندازى سرآمد دوران خود به شمار مىرفت، وى نخست از سپاهیان ابن سعد بود كه در كربلا حاضر شد، ولى آن گاه كه رفتار ستمكارانه و جنایتكارانه عبیداللّه را با امام، از جمله بستن آب بر آن حضرت و یارانش را از نزدیك دید، همراه چهار تن از قبیله خود به یاران امام پیوست، و همگى در راه حق و جاودانه ساختن اسلام محمدى به شهادت رسیدند(12).
12ـ حلاّس بن عمرو ازدى. وى از یاران پایدار على علیهالسلام بود، كه همراه برادرش نعمان در كربلا به كاروان امام پیوستند و در حمله نخست به شهادت رسیدند(13).
13ـ زهیر بن سلسلم بن عمرو ازدى. زهیر یكى از سپاهیان كوفه بود كه در شب دهم محرم از سپاه كوفه جدا شد و به امام پیوست؛ زیرا دریافت كه سپاهیان كوفه بر كشتن آن حضرت و یارانش مصمم هستند و هیچ اثرى از صلح و آشتى دیده نمىشود؛ از این رو آخرت را برگزید و با اخلاص و ایمان دلیرانه در حمله نخست به شهادت رسید(14).
14ـ ضرغامة بن مالك تغلبى. ضرغامه یكى از هواداران على علیهالسلام و ساكن كوفه بود، او با مسلم بن عقیل بیعت كرد، ولى هنگامى كه مسلم دستگیر گردید، پنهان شد تا اینكه همراه سپاه كوفه به كربلا آمد. و بعد از پیوستن به سپاه امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا پس از نماز ظهر به شهادت رسید(15).
15ـ عبدالرحمان بن مسعود تیمى. وى در مردانگى، شجاعت و تشیع از جایگاه ویژهاى برخوردار بود. و بر اثر كاردانى، شهامت و استوارى در عقیده و دوستار ولایت بودن در روز هفتم به كربلا آمد و صبح عاشورا به شهادت رسید(16).
16ـ عبداللّه بن بشر بن ربیعه خثعمى كوفى. وى و پدرش از دلاوران معروف و از پیروان و طرفداران على علیهالسلام بودند. با سپاه كوفه به كربلا آمد، آن گاه از آنها جدا شد و به امام پیوست و در نخستین حمله شهید گردید(17).
17ـ عمرو بن ضبیعة بن قیس تمیمى. عمرو از دلاوران كوفه به شمار مىرفت كه نزد مردم از احترام خاصى برخوردار بود. وى در آداب و فنون جنگ مهارت فراوانى داشت، چون در بسیارى از جنگها حاضر بود. از این رو عمر بن سعد او را در صف نخست سپاهیان خود قرار داده به كربلا آورد. وى چند روزى در كربلا ماند، اما همه چیز را زیر نظر داشت و بررسى مىكرد، تا اینكه رفتار پسر سعد را با امام دید؛ از این رو، نور ایمان در قلب او درخشید و از خواب غفلت بیدار شد. بدین سبب از سپاه كوفه خارج شد و به امام پیوست و در راه یارى آن امام به شهادت رسید(18).
18ـ قاسم بن حبیب بن ابى بشر ازدى كوفى. وى مردى دلاور، پرهیزكار و دیندار بود. و شبها همواره به عبادت و شب زندهدارى مىپرداخت. وى به شجاعت و قهرمانى شهرت داشت، و در راه ولایت و ایمان استوار بود و در تمام جنگها پیروزى را در آغوش مىگرفت.
او كه در شمار شیعیان كوفه بود همراه آنان به كربلا آمد، هنگام ورود به یاران امام پیوست و تا هنگام شهادت در كنار امام خود بود(19).
19ـ مسعود بن حجاج تیمى كوفى. وى به تشیع و دوستى خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله شهرت داشت. او كه از دلیران به شمار مىرفت در بسیارى از جنگها حاضر بود و در روز هفتم محرم به كربلا رسید و همراه امام بود تا اینكه به شهادت رسید(20).
20ـ مصعب بن یزید بن ناجیه ریاحى. وى برادر حرّ ریاحى است كه پس از شهادت برادرش به سپاه امام پیوست و در دفاع از امام حسین علیهالسلام همراه دیگران به فیض شهادت نایل آمد(21).
21ـ حبشة بن قیس نهمى. وى از قبیله حمدان است كه در كربلا به امام حسین علیهالسلام پیوست و روز عاشورا در حضور آن حضرت پس از نبردى جانانه به شهادت رسید(22).
22ـ نعمان بن عمرو بن ازدى. وى از یاران على علیهالسلام بود كه در صفین حضور داشت، و همواره در دفاع از خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله تلاش مىكرد، تا اینكه در شب هشتم محرم به كربلا رسید و به امام پیوست، و در راه آن حضرت و در كنار وى همراه برادرش حلاّس به شهادت رسید(23).
آغاز انحراف در اسلام
خاستگاه و پیشینه انحرافات در اسلام به دوران حضور رسول خدا صلىاللهعلیهوآله باز مىگردد؛ زیرا افرادى كه از اعماق جان، اسلام واقعى را نپذیرفته بودند، در مناسبتهاى گوناگون حقیقت درونى خویش را نمودار مىساختند. در این انحرافات انگیزهها و اهداف گوناگونى نقش داشته است كه به دو عامل مهم اشاره مىشود:
1ـ دگرگونى در باورها
پروردگار سبحان در قرآن كریم به دگرگونى اعتقادى و باورهاى دینى بعضى از افراد اشاره مىنماید(24). افزون بر آیات قرآن، در تاریخ نیز موارد بىشمارى به ثبت رسیده است كه برخى از آنها را یاد مىكنیم:
بازگشت سیصد نفر از جنگ اُحد(25)، برخوردهاى ناشایست در صلح حدیبیه(26)، و هنگام نزول آیات حجاب(27)، طرح ترور پیامبر صلىاللهعلیهوآله هنگام بازگشت از تبوك، از سوى هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه، كه نام برخى از آنان را پس از درگذشت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در شمار زمامداران مسلمان مىتوان مشاهده كرد(28).
در این زمینه نمونههاى فراوانى نقل شده كه براى اختصار به بیان مدارك آنها بسنده مىكنیم(29).
2ـ حبّ مال و ثروتاندوزى
یكى از انحرافات بشر همواره از مال دوستى و ثروت اندوزى او سرچشمه گرفته است. این مشكل، در زمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نیز وجود داشته است كه از جمله مىتوان به شمارى از اصحاب پیامبر همانند عباس بن مرداس(30)، سعد بن ابى وقاص(31)، معتَّب بن قشیر عمرى(32)، ذوالثدیه(33) و حسان بن ثابت(34) اشاره كرد كه در هنگام تقسیم غنایم جنگ حنین به اعتراض پرداختند و این روند همچنان پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نیز به گونههاى مختلفى ادامه یافت، تا اینكه حادثه عاشورا پیش آمد.
آغاز ترككنندگان صحنه كربلا
یكى از مطالبى كه در برخى از مدارك متأخر و كتب مقاتل نقل شده(35)، این است كه تعدادى از یاران امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا كربلا را ترك كردند. این سخن به چند دلیل پذیرفته نیست:
نخست اینكه در مدارك معتبر تاریخى چنین مطلبى نقل نشده است، بلكه تنها در مدارك متأخر كه اعتبار علمى چندانى ندارند(36) بدین مطلب اشاره شده است. دیگر اینكه تاریخنگارانى همچون طبرى(37) و شیخ مفید، رفتن برخى از همراهان امام را در منزل زباله یاد كردهاند(38).
افزون بر اینها، اعلان وفادارى و جاننثارى یاران امام علیهالسلام در شب عاشورا، نادرستى مطالب یاد شده را ثابت مىنماید(39).
سرشناسان كوفه كه امام حسین علیهالسلام را رها كردند
آنچه یاد كردیم در مسیر راه امام به كربلا روى داده است. اما در كوفه از سران و اشراف و افراد سرشناس آن شهر كسانى بودند كه امام را دعوت كردند، ولى در كربلا رها ساختند و آن بزرگوار را یارى ننمودند كه به طور اجمال به معرفى تنى چند از آنان مىپردازیم:
1ـ شریح بن حارث قاضى. وى اهل یمن بود و به دیدار پیامبر صلىاللهعلیهوآله شتافت و مسلمان گردید و در سال 22 ق از سوى عمر به كار قضاوت گماشته شد. شریح از كسانى است كه با امام حسین علیهالسلام مكاتبه داشت و هفتاد نفر از بزرگان كوفه در حضور وى سوگند یاد كرده بودند تا امام را یارى كنند.
مرحوم شیخ عبدالنبى عراقى مىگوید: شریح با وعده صد هزار دینار زیر بار نرفت تا فتواى حلال بودن خون امام حسین علیهالسلام را صادر نماید، اما ابن زیاد با ترفند شوم خود او را فریفت؛ چرا كه دستور داد پنجاه هزار دینار به منزل شریح ببرند. سپس خود نیز به منزل وى رفت و پولها را در برابر چشمان شریح به نمایش درآورد و از این راه دل شریح را به دست آورد. هنگامى كه شریح آن پولها را دید تسلیم شد و فتواى قتل امام حسین علیهالسلام را صادر كرد. شریح حدود شصت سال قضاوت كرد و سرانجام در زمان حجاج كناره گرفت و در سال 87 ق در 120 سالگى از دنیا رفت(40).
2ـ عمر بن سعد بن ابى وقاص. وى از جمله افرادى است كه امام حسین علیهالسلام را به كوفه دعوت كرد، ولى روز سوم محرم الحرام سال 60 ق همراه چهار هزار نفر وارد كربلا شد، و نخستین كسى بود كه به سوى خیمههاى امام تیراندازى كرد، امام حسین علیهالسلام را به شهادت رسانید، و اهل بیت آن حضرت را اسیر كرد و به كوفه آورد. هنگامى كه عمر بن سعد به كوفه آمد، مردم از او كنارهگیرى مىكردند و این ذلت و خوارى را تا سال 65 ق تحمل كرد، تا اینكه به دست مختار به مجازات رسید(41).
3ـ ساربان. وى نیز یكى از افرادى است كه در كربلا از امام حسین علیهالسلام فاصله گرفت. نام او را بجدل بن سلیم و برخى بریدة بن وائل نوشتهاند. وى با اینكه از امام علیهالسلام جدا شده بود، شب یازدهم محرم به قتلگاه باز گشت و به منظور به دست آوردن انگشتر، انگشت امام را جدا كرد؛ اما بر اثر همین جنایت دستانش خشك و صورتش سیاه و سبب عبرت همگان گردید(42).
4ـ عمرو بن حجاج. وى كسى است كه در نامهاش به امام نوشت، درختان سبز شده، میوهها رسیده، ما منتظر آمدن شما هستیم، اما با پیروزى عبیداللّه بن زیاد در كوفه، در شمار افرادى قرار گرفت كه مردد بودند، ولى سرانجام در كنار عمر بن سعد حاضر شد و فرماندهى چهار هزار نفر از سپاهیان كوفه را برعهده گرفت كه از فرات محافظت مىكردند، تا آب به دست امام و یارانش نرسد.
وى در سخنانش خطاب به سپاهیان كوفه مىگفت: در جواز قتل حسین تردیدى به خود راه ندهید؛ زیرا او با یزید مخالف است و از دین بیرون رفته است!
هنگامى كه پیكر خونین امام بر زمین افتاد، عمرو بن حجاج پاى در میدان نهاد تا امام را به شهادت رسانَد؛ اما هنگامى كه چشم امام به او افتاد، باز گشت. شمر از او پرسید: چرا باز گشتى؟ پاسخ داد: وقتى بر حسین علیهالسلام نگریستم، چشمان او همانند دیدگان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود(43).
5ـ شبث بن ربعى. وى نیز از كسانى بود كه امام حسین علیهالسلام را به كوفه دعوت كرد، اما هنگامى كه پسر زیاد بر كوفه مسلط گردید، شبث به او پیوست و در شمار فرماندهان وى به كربلا آمد. شبث در صفین همراه على علیهالسلام و از افراد مذاكرهكننده با معاویه بود و با معاویه به مجادله پرداخت و در جنگ نهروان نیز از فرماندهان سمت چپ سپاه على علیهالسلام بود و حضورى فعال داشت، اما هنگامى كه امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید، به شكرانه شهادت امام مسجدى ساخت كه به نام وى نیز شهرت داشت(44).
6ـ شمر بن ذى الجوشن. شمر یكى از همراهان على علیهالسلام در جنگ صفین بود، اما پس از مدتى اندك دچار انحراف و سقوط فكرى و عقیدتى گردید، به گونهاى كه یكى از فرماندهان سمت راست سپاه كوفه شد. و چنان سرسپرده پسر زیاد گشت كه حاضر بود در این راه هر جنایتى را انجام دهد!
بدین سان با نیروهاى تحت فرمان خود به خیمه امام نزدیك شد، و بر آن بود تا خیمهها را با ساكنانش به آتش بكشد، اما به دلیل دفاع دلیرانه از سوى یاران امام به ویژه زهیر بن قین و یارانش، شمر و سپاهیانش مجبور به عقبنشینى گردیدند.
در صبح عاشورا نیز هنگامى كه شعلههاى آتش از میان خندق حفر شده پیرامون امام علیهالسلام زبانه كشید، شمر بانگ برآورد: اى حسین، آتش دنیا به تو روى آورد، تو شتاب كردى، چون آتش دوزخ در انتظار تو مىباشد!
امام فرمود: گویا شمر است؟
گفتند: آرى.
حضرت فرمود: اى فرزند بزچران، تو به آتش دوزخ سزاوارترى.
پس از حادثه كربلا، شمر گرفتار دست انتقام الهى شد، سپاهیان مختار او را گرفته، نزد مختار آوردند، و به دستور وى به سزاى اعمال پلیدش رسید.(45)
7ـ هرثمة بن سلیم. وى از یاران على علیهالسلام در صفین بود، اما روز عاشورا در كنار پسر سعد قرار گرفت. هرثمه در آن روز با دیدن درختى، به یاد خاطرهاى افتاد، و این یادآورى سبب دگرگونى درونى وى گردید. و با جدا شدن از سپاه كوفه، روز عاشورا سوار بر اسب خود به دیدار امام آمد و خاطره خود را بازگو كرد و گفت: هنگامى كه همراه على علیهالسلام از صفین بر مىگشتم، ایشان در همین مكان، پس از نماز صبح مشتى خاك برگرفت و با صداى بلند فرمود:
«خوشا به حال تو اى خاك! گروهى از تو برانگیخته مىشوند كه بدون حساب وارد بهشت مىگردند.
آن گاه امام حسین علیهالسلام پرسید: اكنون از حامیان پسر سعد هستى یا از یاران ما؟
هرثمه گفت: از هیچیك! اكنون در اندیشه اهل و عیال خود هستم!
امام فرمود: پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا كسى كه در اینجا باشد و صداى ما را بشنود و ما را یارى نكند، در دوزخ جاى خواهد داشت.
هرثمه نگونبخت و بىسعادت، در این نقطه حساس، راه بىتفاوتى را پیش گرفت و از آن سرزمین با سرعت گریخت، تا جان خود را حفظ نماید!.»(46)
8ـ عبیداللّه بن حر جعفى. وى از هواداران عثمان و در صفین در كنار معاویه حاضر بود. هنگامى كه امام حسین علیهالسلام در راه خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفى را نزد وى فرستاد، عبیداللّه گفت: من از كوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمىخواستم وقتى امام وارد آنجا مىشود من در شهر باشم. به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار كند، یا من او را ببینم.
حجاج باز گشت و پیام او را به امام رسانید. امام نزد وى رفت، ولى عبیداللّه عذر آورد و همراهى امام را نپذیرفت!
آن حضرت فرمود: پس از این سرزمین فاصله
بگیر، تا بانگ مرا نشنوى، و گر نه كیفر خواهى دید.
از این رو، از امام جدا شد، گر چه بعدها پشیمان گشت و به كربلا آمد. و در آنجا گریست، اما هنگامى كه مختار قیام كرد با وى همراه شد؛ هر چند تا پایان كار با وى نیز همراهى ننمود، تا اینكه در زمان مصعب بن زبیر پس از غارتهاى فراوانى كه انجام داد، در سال 68 ق خود را در فرات افكند و به زندگى خود پایان داد!(47)
الإمام الحسین علیهالسلام : لَیسَ الموتُ فى سبیلِ العِزِّ الاّ حَیاةً خالِدَةً، و لَیسَتِ الحیاةُ مَع الذُّلِّ اِلاَّ الموتُ الَّذى لا حَیاةَ معَه. (الادبُ الحسین، 159) مرگ با عزت جز زندگى جاویدان نیست، و زندگى ذلّتبار جز مرگى بدون [آثار[ حیات نیست.
نظرات شما عزیزان: